بازگشت از تفکر
به بهانه شروع تحصیل دانشگاهی در شهر مقدس قم
روح الله نامداری
« تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی است که صراط عدل از میانه آنها می گذرد.» شهید آوینی(ره)
پشت کردن به تفکر منشأ تحجر و تجدد است. این سخن گرچه دشوار است و سترگ اما شرح آن دشوارتر و مسئله سازتر. «تجدد» اگر چه بر اساس تفکر صورت بست اما دیگر به آن پشت کرده است و آنچه که از جنس تفکر باشد و به آن پشت کند، آماده زوال خواهد بود. اکنون این بیان منظور نظر ما نیست.
تفکر هر چه که باشد نیاز به یک آمادگی دارد و این آمادگی آنگاه به دست خواهد داد که عریان و لخت (از تعلق)، خویش را در معرض وزش تندباد تفکر قرار دهی. تفکر یک تعلیق است و این سخن هیچ معارضت ندارد با این که برای تفکر مبادی و مبانی قائل شویم. تفکر یک ساحت از وجود انسان است و نه همه ساحات؛ بنابراین با پشت کردن به تفکر هم می توان زنده بود و زندگی کرد.
تحجر؛ یعنی سنگ بودن
سنگ وجودی است فی نفسه و در خود که نسبت به خود هیچ آگاهی ندارد همچنین نسبت به شأن وجودی خویش در عالم؛ و این یعنی غیاب تفکر. تحجر اگر چه در صورت های گوناگون صورت می بندد ( همچون تحجر مدرن که در تجدد صورت یافته است) اما از دیرباز از آفت ها و آسیب های اجتماعات دینی، وجود تحجر دینی است.
گفته شد که تفکر یک تعلیق است (اگر از تخیل و توهم به خوبی متمایز شده باشد) که چنانچه به آن پشت شود « علقه» ایجاد می شود و اگر این علقه ظاهری دینی داشته باشد آغاز تحجر دینی خواهد بود. همچنین گفته شد که از آفات اجتماعات دینی، تحجر است. تحجر از نوع تفکر نیست تا بتوان با آن احتجاج کرد هر چند متحجرین خالی از استدلال هم نیستند اما هر چیزی که با استدلال همراه باشد لزوماً تفکر نیست توجه به این نکته به «تیپ شناسی» تحجر کمک وافر می کند.
اگر از چشم انداز جامعه شناسی به مسئله نظر کنیم باید صورت و محتوا را در تیپ شناسی تحجر از هم تفکیک کنیم. در صورت شناسی آن باید به همان علقه ای که گفته شد توجه داشت و در بازشناسی محتوای تحجر هم باید «معرفت نفس» متحجرین (به تسامح، روان شناسی)، مناسبات اجتماعی و مهم تر از همه فهم آنها را در نظامی که به آن وابسته اند مثل دین یا نظام اعتقادی تجدد و شریعت جدید، مورد توجه قرار داد. به عنوان نمونه در تحلیل رابطه میان مناسبات اجتماعی و تحجر دینی، به نظر می رسد در جوامعی که به غیبت امام معصوم مبتلا بوده اند و امکان ارتباط با سنخ « بیگانه» ( بیگانه کسی است که عضو گروه نیست ولی با گروه رابطه دارد و به تعبیری «غیر خودی» است.)امکان ظهور و بروز تحجر دینی بیشتر است. از همین جاست که اجتماعات دینی در شهرهای کوچک - که ارتباط و مراوده در آنها کمتر است- تحجر بیشتر ظهور می کند. در مورد کلان شهر اما حکایت دیگر است. کلان شهر حیات ذهنی خاصی برای شهروندان خویش به وجود می آورد و مناسبات اجتماعی را به دیگر پایه می گذارد. زندگی در کلان شهر، نیاز به «کنش عقلانی معطوف به هدف» یا به تعبیر دیگر عقلانیتی خاص دارد که دینداری را نیز به چالش می کشد، چه رسد به تحجر دینی. برای تحلیل تحجر مدرن -که صورتی دیگر از تحجر است – فهم این نوع عقلانیت ضروری می نماید.
تجدد و تحجر را در اعتباری همسنگ هم نهادن دشواری امر را بیشتر می کند. آنان که از ماهیت تحجر چشم پوشیده اند و آن را با عوارض که معمولاً صفات متحجرین است می شناسند از فهم نسبت تحجر و تجدد باز خواهند ماند.
دین امری ذوبطون است و پیامبر کسی است که موظف است با مردمان به قدر عقول آنها سخن بگوید. ریشه های ظهور و بروز تحجر در دین را می بایست در همین جا یافت. بازشناسی صدف و گوهر دین هم کار عالمان راستین است. عالمان راستین به دنبال تفقه در دین بوده اند اگر چه به فقه هم مشغول باشند. شناخت تفاوت فقه و تفقه امری دشوار است. در امر دین اگر « اکتساب» آن وظیفه دینداران است اما تفقه به « موهبت» دست یافتنی خواهد بود. امر کردن مردم به خواندن دعا هایی همچون « اللهمّ اجعل لی فی قلبی نوراً و بصراً و فهماً » از مهم ترین منابعی است که می توان در مورد تحجر به آن توجه کرد. همچنین ستیز امام خمینی (ره) با بسیار ی از متحجرین دینی مثل انجمن حجتیه نیز می تواند محل تأمل جدی باشد.
اما ذکر این نکته بسیار حائز اهمیت است که به لحاظ روان شناسی و شخصیت شناسی، متحجرین دینی انسان هایی هستند ساده و سطحی؛ و چون آن تعریف که اینان از دین دارند زود در آغوش می آید در این راه اخلاص می ورزند. همین نکته است که ستیز با اینان را دشوار می سازد. اولین دشواری این است که تبیین داشتن تحجر اینان برای سایر مؤمنین کاری است بس سترگ؛ چون از طرفی اینان انسان های مخلصی هستند و چهره ای موجه دارند و از سوی دیگر باز شناساندن گوهر و صدف (پوسته و هسته) دین از هم مشکل است.
دشواری دیگر مربوط می شود به رابطه اینان با خدای خویش. « شبان داستان موسی (ع)» هر چند در اندیشه می لنگید؛ و لکن در انگیزه خالص بود و خدای دو عالم هم نسبت به مخلصین غیرتی خاص دارد. لذا به پیامبر اولوالعزم خویش نهیب می زند که: « ما درون را بنگریم و حال را ** نی برون را بنگریم و قال را »
با توجه به دو مطلب بالا معلوم می شود که چرا در مورد تحجر که همواره یکی از آفات اجتماعات دینی محسوب می شود کتاب و نوشته به ندرت منتشر شده است. النادر کالمعدوم.