«تولدت مبارک» یعنی چه؟
(بخشی از یک مقاله شاید بلند به مناسبت روز تولدم!)
معنای «جشن تولد» چیست؟ چرا به حادثه «تولد» به مثابه یک امر شایسته جشن مینگریم؟ اصلاً مگر تا چندی پیش که هنوز این رسم، جایی در فرهنگ ما نداشت، رویداد تولد به مثابه امری توجهبرانگیز در میان ما شناخته میشد؟ میدانیم که این رسوم در سابقه فرهنگی تاریخی ما جایی ندارد و حتی در دوره معاصر هم تا همین چند سال پیش کسی اینچنین سالروز تولد خویش را مهم تلقی نمینمود. اما از قبَل ارتباطات فرهنگی، کمکم آداب و رسوم جدیدی در میان ما متداول میشود و به این فکر نمیکنیم که چرا و چگونه باید یک رسم فرهنگی را به عنوان امری واحد و بیچون و چرا و جهانی بپذیریم. وقتی رخدادها عین فرهنگ و آداب و رسوم میشوند، پرسش از آنها دشوار میشود و تحمل شنیدن پرسش از آنها هم از دست میرود.
اکنون دیگر جشن تولد در میان ما رسمی نسبتاً جاافتاده و مقبول تلقی میشود؛ بیآنکه بدانیم اصلاً رخداد تولد از کی و چرا چنین اهمیتی در میان ما یافته است و چرا آن را دوست داریم و سعی میکنیم تاریخ آن را از خاطر نبریم تا آداب آن را به جای آوریم. راستی چه رابطهای است میان علاقه و توجه به تولد با فراموشی و اندوه مرگ در فرهنگ ما؟ جواب این سؤال را شاید بتوان در احوال شخصی و جمعی مردمی که برپادارنده این آداباند به نظاره نشست. امروز زبان یاد مرگ – اگر ندرتاً یادی از آن بشود - چندان متحول شده است که دیگر از آن با هیبت و جلال یاد نمیشود بلکه غالباً با ترس و اندوه نفرتبار همراه است.
در شاخصهای توسعه بینالمللی که با آن میزان توسعهیافتگی جوامع سنجیده میشود، شاخصی هست به نام «سنّ امید به زندگی». چگونه سن امید مردم به زندگی سنجیده میشود؟ هر روشی که بتواند میزان امید به زندگی را در یک جامعه بگوید بسته به مضمون روش قطعاً خود معرّف معنایی از زندگی خواهد بود. چنانکه در این شاخص متغیرهای گوناگونی مثل تعداد پزشکان و دندانپزشکان، تختهای بیمارستانی و دیگر تجهیزات پیشرفته پزشکی، سن مرگ و میر مردان و زنان در یک سال و نیز تعداد موالید و اموات در هر سال، تعیینکننده میزان امید به زندگی یک ملت است. بودن و ماندن در این دنیا غایت مطلوب نگرش این شاخص به زندگی است و به همین سبب میکوشد تا به وسیله روشهای علمی پزشکی و دستوالعملهای سازمانهای جهانی به زعم خود راه را بر مرگ سد کرده و این تمنای محال را برآورد...