دیانت و تقسیم کار
در عالمی که تقسیم کار در آن پذیرفته است و مبنای معیشت و کار و بار مردم، تخصص در امور است دین چه مقام و جایگاهی می تواند داشته باشد؟ عالِم دین چه جایگاهی؟ مشهور این است که اهل دیانت در مقابل تعرّض جاهلان به علم و مَراجع دینی، از تخصص در امر دین سخن می گویند؛ چنانکه اگر کسی در بحث تقلید از مجتهد خدشه ای وارد کند به او پاسخ داده می شود که مجتهد یعنی متخصص در دین؛ و پیروی و مراجعه به متخصص و مجتهد در هر امری موافق عقل است. پس مجتهد که متخصص در دین است به همان علت لازم الإتباع است که تکنیسین و مهندس و اقتصاددان و جراح و ... . معمولاً هم اینگونه جدلها به اینجا ختم می شود که مگر ما در علم الکترونیک و پزشکی و عمران و... می توانیم بدون تخصص خدشهای وارد کنیم که کسی اینچنین به خود اجازه می دهد تا بی اطلاع وارد بابی شود که مجتهد سالها در آن تحقیق نموده است؟ ظاهراً سخن درستی است. اما توجه کنیم که این سخن درست تنها متکی به استواری تقسیم کار و برقراری تخصصها در جامعه و نیز پذیرش علم جدید به عنوان معرفتی که سلطه بر طبیعت را فراهم می کند است. در حالیکه می توان و باید پرسید که چگونه دین امری در کنار امور دیگر باشد وقتی در فروعات به سیاست و حکومت و اقتصاد و فرد و جامعه حکم می کند و واضع احکام می شود و ناشر رسالهای در همه این امور؟ در اصول هم که مبادی و مبانی را نشان می دهد در حقیقت بنای عالمی بینیاز از تقسیم کار را استوار می کند. چنانکه نه در تاریخ صدر اسلام و نه در دوره اسلامی با اینکه در عمل، مردمان صاحب حِرَف و مشاغل گوناگون بودند نشانی از تخصصی شدن و تقسیم کار نه در ساحت نظر و نه در کار و بار مردم نمی بینیم.
دیانت تنها زمانی میتواند از سوی خود دینداران در مقامی همردیف سایر تخصصها پذیرفته شود که به احکام و عبادات فردی فروکاسته شود؛ و این یعنی آغاز عرفی شدن و واگذاری امر مسیح به مسیح و امر قیصر به قیصر، بی آنکه هرکدام برای دیگری تزاحمی داشته باشند. چندانکه در عالم سکولار امر قیصر چنان وسعتی مییابد که همه حوزه عمومی را در تصرف خود میگیرد و جدایی دین از سیاست و اجتماع و اقتصاد و مدیریت و ... به صورت نظم اشیاء بر همه صورتهای و نسبتهای دیگر مستولی میشود.
در حقیقت این مسأله برای ما به کلی تازگی دارد. آیا علم دین به قول فیلسوفان در طول علوم و امور و تخصص های دیگر است و فی المثل زیست شناسی و فیزیک و جامعه شناسی و اقتصاد و پزشکی و تاریخ هم مشمول علم دین است یا اصلاً اینها در عرض هم و مستقل و مغایر هم اند؟ البته بحث و نظر در این پرسشها بسته به نسبتی است که میان علم و دین برقرار می شود و شاید این گونه مسائل که در سالهای اخیر در جامعه ما پیش آمده نشان دهنده چالشی جدی میان علم و دین در شرایط مابعد انقلابی مخصوصاً شرایط فرهنگی ما باشد.
به هر حال جدای از نظری که به علم و دین داریم عالَم ما تقسیم کار را به جد پذیرفته و مبنای سازماندهی به امورات هم همین تخصص هاست. چنانکه وقتی به ازای دانشگاه در کشور ما خواستند مدارس دینی را هم وارد در برنامه های توسعه کنند طرق مختلف معرفت دینی را به عنوان رشته های تخصصی در نظر گرفتند و به محصلان این مدارس نیز فارغ از معنایی که علم جدید با خود دارد همشأن دانشجویان دانشگاهی مدرک لیسانس فقه یا تفسیر و یا فلسفه و غیرهم دادند. البته پیش از این الهیات نیز دانشگاهی شده بود و اصلاً علم جدید همه صورتهای معرفتی گذشته را در خود هضم کرده بود اما در این مورد اخیر تصور این بوده که از مقام دین دفاع شود و به قصد تعظیم آن، شأنی همرتبه علم جدید برای آن دست و پا شود. اینها همه بر اساس نظری است که به شأن و جایگاه دین، و علمِ مربوط به آن در نظم دادن و سامان بخشیدن به امور داشته ایم.
سخن بر سر این نیست که آیا دین در خود مدارج و مراتبی دارد یا منکر پیشرفت و رشد در علم آدمی است بلکه بیشتر به عالمی نظر داریم که برای اداره و تدبیر امور واجد نظمی به منظور در کنار هم آوردن چیزهاست و «تقسیم کار» نوع خاصی از تدبیر امور است که حاصل و حافظ نظم و تاریخ غرب است. این نظم از یونان تا به امروز در فلسفه ها مضمر بوده و در دوره ما به صورت غالب نظم امور در آمده است. آیا نظم دیانت هم شامل این نظم است یا برای خود برخوردار از مراحل اکمال و رشدی مستقل است؟ معیار و مبنای تقسیم کار چیست؟ تحقیق در این پرسش می تواند جایگاه دیانت و علم دین را در شرایط کنونی روشن تر کند.