سفارش تبلیغ
صبا ویژن



قیصر به قاف پیوست - در این روزگار وانفسا...

   

انا لله و انا الیه راجعونقیصر به قاف پیوست

 

دردهای من

گرچه مثل درد مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است.

مردمی که چین پوستین شان

مردمی که رنگ روی آستین شان

مردمی که نام هایشان

جلد کهنه شناسنامه هایشان

درد می کند.

من ولی تمام استخوان بودنم،

لحظه های ساده سرودنم

درد می کند...

 

می خواستم از «درد» و بی قراری به عنوان جوهر زندگی انسان بگویم و اینکه مرز حقیقی میان« زنده»گی و «مرده»گی رنج و درد است و آدم ها فقط با دردها و زخم ها است که زنده اند و آدم اند. مرد را دردی اگر باشد خوش است / درد بی دردی علاجش آتش است...

اما مثل همیشه، ناگهان خبری کوتاه همه را در بهت خود فرو برد و غمی افزود بر غمها. 

 

قیصر امین پور شاعر بزرگ انقلاب، آخرین نفر از سه گانه ای است که به همراه سلمان هراتی و سید حسن حسینی با «دردمندی» تمام زیست و بر همین مبنا توانست شعر و ادب معاصر را به دو قسمت کند: یکی شعر بی قرار و آرمان خواه و ناآرامی که اندوه و ضجّه آدم را در حنجره داشت و در فراق حقیقت می سوخت و نمی توانست با دنیا و اهل آن پروا کند و کلماتش روایتگر غربت آدم در هبوط زمین بود و دیگر شعر اشراف منش بی درد و عافیت طلبی که نه حال و روز انسان امروز دلش را به درد می آورد و نه از غم غربت و نوحه فراق چیزی می فهمید؛ بیش از آنکه پاسدار حرمت قدسی کلام باشد اسیر فرم و قالب شده بود و در نجیبانه ترین وضع شاید دلش به حال غسّالی می سوخت که به قناری کوچکی دل باخته بود!(1)

 

شعر قیصر، به استثنای شعرهای ایام انقلاب و روزهای جنگ که سرشار از امید و نور و روشنی است، عصاره دردهای جاودانگی آدم است در جهنم سوزان دنیای مادی. شعر این سال های قیصر روایتگر زندگی مردی است که با همه وجود درد می کشد و رنج می برد. شاید بشود گفت تمام شعرهای قیصر نوعی «سرزنش خود» است که در موقعیت های مختلف با الحان متفاوت بیان می شود و او را به سمت نوعی خودسازی شاعرانه پیش می برد.

 

تمام هنر قیصر این بود که شاعر زیست و شعر در وجود او به وحدت رسیده بود. از این جهت است که هم او و هم شعر او الگویی برای شعر امروز جهان است. انقلاب قیصر در شعر امروز، تنها از این جهت است که او خود به حقیقت واجد شعرهایش بود. شعر، ظهور کمی از وجود شریف شاعر ما بود و از این جهت دلم برای نسلی می سوزدکه از این پس باید او را تنها در کتاب هایش بیابد. او بسی بزرگ تر از کتاب هاش است. و همین نکته راز بزرگی شخصیت اوست. بهمنی در جایی گفته است: از من مخواه شبیه شعرم باشم/ شاعر شنیدنی است نه دیدنی. این بیت تمام روح شعر معاصر را بیان کرده ولی قیصر شاعری دیگر بود که دیدنش نه تنها شعر او را نقض نمی کرد بلکه نشان می داد که اخلاق و آدمیت برای شاعری ذاتی است و شاعر اگر حکیم نباشد مزلف است.

قیصر از معدود کسانی است که با مردنش زنده تر شده و به این ترتیب معنای دیگری از زنده گی و مرده گی به دست داده است. او و سید حسن و سلمان از این منظر روندگان راه نویی هستند که انقلاب اسلامی در شعر و هنر معاصر گشوده است.

 

(ا) شعری است از احمد شاملو



نویسنده » محسن صفایی فرد » ساعت 1:39 عصر روز شنبه 86 آبان 12