• وبلاگ : در اين روزگار وانفسا...
  • يادداشت : زنده باد مرده پرستي !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    وبلاگ ما به وب سايت تغيير پيدا کرد.
    hashemimadani.net

    بسم الله الرحيم

    مرکز اسناد انقلاب اسلامي در ادامه فعاليت فرهنگي و پژوهشي خويش اقدام به برگزاري جلسات نقد کتاب و بررسي کتابهاي خويش کرده است.

    پنجمين اين جلسات مربوط به کتاب اصلاح طلبان تجديد نظرطلب و پدرخوانده هاست.

    سردبير سايت مرکز اسناد انقلاب اسلامي از شما وبلاگ نويس محترم دعوت مي کند در

    صورت امکان با هماهنگي قبلي در اين جلسه شرکت فرماييد.قطعا حضور همکاران وبلاگنويس در اين مرکز گامي در راستاي نشر بهتر و بيشتر معارف انقلاب اسلامي خواهد بود.

    علت علاقه مندي شما در حضور اين جلسه نيز براي بنده مغتنم است.

    با تشکر مديرمسئول وسردبير سايت مرکز اسناد انقلاب اسلامي

    مجيد بذرافکن

    + حسين قاسمي 

    وسلام محسن جان.نوشته خوب نوشته اي نيست اقليت از ان سر بياورند.اگر نوشته نو،بديع،تازه،تكان دهنده،مفيد ....وخلاصه تمام صفات خوب را داشته باشد اما اقليتي از افراد جامعه از ان سر در بياورند فايده اي ندارد.

    صفاتي را كه نام بردم شرط لازمند ام كافي نيستند طوري بنويس كه علي رغم تمام صفات بالا افراد عادي هم از ان چيزي عايدشان شود به طور مثال اگه اين نوشته را جلوي والدينمان بگذاريم متوجه ميشوند؟اگه اين كار را رعايت نكني ميشوي همانند روشنفكران گرانقدر.

    امام اگر توانست انقلاب كند شايد يكي از دلايل ان اين بود كه توانست حرف حضرت حق را ساده به مردم بگويد.

    ولي
    پاسخ

    سلام جناب قاسمي من چندين بار همين جا پاسخ دادم اما نمي دونم چرا ارسال نمي شد! در هر حال اينجا حسينيه جماران نيست و هر سخن جايي و هر نکته مکاني دارد. خود حضرت امام هم در کتابهايشان براي عوام نمي نويسند. اصلاً چرا بايد همه عوامانه بنويسند. وقتي نمي توانند يا .... زور که نيست.ضمناً کليه يادداشت هاي اين وبلاگ را قبلا يا بعدا به اطلاع کل خانواده و حتي مادربزرگم مي رسانم که نشاني است بر قابل فهم بودن آن! پس جناب عالي فکري به حال خودتان بکنيد. زياده جسارت است: محسن.
    + حسين قاسمي 

    محسن جان سلام.من فقط در مورد محتواي نوشته ات چند خطي نظراتم را مي نويسم ودرمورد ساختار نوشته ات متأسفانه نمي توانم چون نميدانم.

    صلاح بر اين است سخنان دونفر را درمورد مرگ بياورم وانگاه نتيجه گيري كنيم:

    باباافضل كاشاني ميگويد:

    تاگوهرجان درصدف تن بشكست از اب حيات،صورت ادم بست

    گوهرچوتمام شد،صدف چون بشكست برطَرْف كُلَه گوشه سلطان بنشت

    اماحاجيه خانم سيمين بهبهاني ميفرمايند:

    پيرماه وسال هستم،پير يار بي وفا نه

    عمر ميرود به تلخي پير مي شوم،چرا نه؟

    پير مي شوي؟چه بهتر!زود مي رسي به مقصد

    غير ازاين به ماحصل هيچ،بيش از اين به ماجرا نه.....

    زاد و مرگ ما دو نقطه است در دوسوي خط يك راه....

    در ميان اين دو نقطه ميزني قدم به اجبار

    در چنين عبور ناچار اختيار و اقتضا نه

    نه!قبول خاطرم نيست؛(به دَرَك كه نيست)مي توان شكست خط را
    (غلط كردي تو و اون فروغ و صادق جونتون)

    مي توان مخالفت كرد با همين كلام:با نه

    زاد ما به جبر اگر بود، مرگ ما به اختيار است:

    زهر،دار،رگ زدن،برق...هست در توان ما،نه

    (فقط خدا كند باباافضل من نفرين نكنه)

    افراد با عينكهاي مختلف مرگ را مي بينند.يكي مرگ را وصال ميداند وديگري مرگ را ورود به عالم نيستي(سيمين)

    پس اگر با ديده اولياء به مرگ نگاه كنيم ديگر تمجيد ما از امواتمون نيكو است زيرا عاشق و معشوق بهم مي رسند و حضرت حق اغوشش را براي بنده اش گشوده .ياد مرده همچون مراسم شب عروسي(با اه وحسرتي فراوان براي نگارنده)ميماند پس عيب نيست.

    داني كه چيست دولت ديدار يار كردن در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن

    اما اگر بخواهيم مثل سيمين گوگولي به مرگ نگاه كنيم مرده پرستي عيب و نحس است.

    چون حاصل ادمي در اين شورستان جز خوردن غصه نيست تاكندن جان

    خرم دل انكه زين جهان زود برفت واسوده كسي كه كه نيامد به جهان

    (منسوب به خيام تقلبي باباي سيمين وشاملو)

    اقا جوا متنم را در همين وبلاگت بده مثل دفعه پيش بيمعرفتي نكن!

    اگرجوابم ندي

    پاسخ

    سلامکاش به حرمت شعر بيش از اين به شاعران احترام بگذاريم؛ حتي آن شاعران که زبان شياطينند دزدانه راز مي شنوند...از شما که پيام هاي معمولاً پر محتوايي مي فرستيد بي اندازه سپاسگزارم. خدا از رفيقي کمتان نکند!

    سلام

    آقاي ؟؟؟؟؟ ممكنه خودتونو معرفي كنين تا دوستي، كه نمي تواند مخفي بماند و هميشه ميل آشكار شدن دارد آشكار شود. لااقل خصوصي بگو. ممنون.

    + ؟؟؟؟؟  

    چرا با من اين كارو كردي؟؟؟

    ولي با اين حال دوستتون دارم؟؟

    پاسخ

    سلام عزيزم شما؟؟

    سلام محسنم

    واقعا قشنگه جدي ميگم و من اگر بخوام نظري بدم گستاخيه ولي چون ذاتا گستاخم مي حرفم

    اين هميشه براي من سوال بوده كه آيا گير كار ما چيه؟چرا همونجائي هستيم كه بوديم و هيچوقت اونجائي نيستيم كه بايد.

    به هر چيزي كه به ذهنم ميرسيد و احتمال ميدادم گير تو اون باشه فكر كردم و يكيش هم بحث قلم بود.واقعا برام اين سوال بود كه آيا رسالت قلم تو جامعه ما چيه؟و آيا تو جامعه ما حق قلم ادا ميشه يا نه؟اصلا ما تو اين زمينه مشكلي هم داريم يا نه؟عقلم به نتيجه قطع نداد و فقط مجمع الجزايري از گزاره هاي مختلف و بعضا متضاد با هم تو ذهنم شكل گرفت.مثلا اينكه ميدونستم مشكل ما نداشتن حراف و نويسنده نيست و بر عكس مشكل ما اصالت پيدا كردن قلم و همه چيز براي قلم بودن است.من تقسيم بندي نوشته ها بر اساس قلمشان را نميفهمم كه ميگن اين قلم طنزه اين قلم ادبيه اين قلم علميه اين قلم ژورناله اين قلم عاميانه ست و... خب كه چي؟ حالا گيريم اين ادبي و اون غير ادبي.بعدش چي؟واقعا اين برام سواله كه همين پست تو چرا نبايد به جاي پنج شش پاراگراف تو يك پاراگراف و يا حتي تو يك جمله بيان بشه؟واقعا چرا؟مگه قلم كارش بجز اينه كه انتقال معنا بكنه؟خب با همون يه خط هم اين كار انجام ميشه ديگه.بگذريم بابا منم معلوم نيست ناهار چي به خوردمون دادند تو اين قدسنا و الان دارم يه مشت اباطيل بعد از ناهار رو تحويل تو ميدم.

    ولي در مورد مطلبت اگر بخوام نظري مخالف ميلم بدم ميگم كه همگنيه زبانت از اول تا آخر رعايت نشده و ناخالصي داره.يه جائي متنت از ريل خارج ميشه و روانيه خودش رو از دست ميده.مثلا اين تيكه كه نوشتي:پس اين که بود که 20 سال مي رفت و مي آمد؟ 20 سال مي گفت و مي خنديد؟ چرا ديگر نمي خندد، نمي خنداند، حتي از عرياني بدنش هم خجالت نمي کشد. همان جور که به دنيا آمد همان جور دارد مي رود.مثل بقيه متنت روان نيست.

    همان جور دارد مي رود عبارت جالبي نيست يعني در اين فضاي متني تو جالب از آب در نمياد.

    متنت بيشتر از هر قالب به قالب ادبي نزديكه ولي محتواش محتواي طنزه. مولانا ميرشكاك(علي نبينا و عليه السلام)مي فرمود طنز وقتي معني پيدا ميكنه كه چيزي سر جاش نباشه.عدم تعادل به اصطلاح.

    لطافت متنت رو بيشتر كن اگر ميخواهي ادبي بنويسي.نه اينكه فردا بري مثل عرفان نظر آهاري بنويسي ها!ولي يه كم ايهام يه كم استعاره يه كم مجاز يه كم كنايه يه كم شعور يه كم معرفت به نوشته هائي كه سعي داري تو قالب آوينيسم بنويسي پياده كن ضرر نداره.

    نكته ديگه اينكه مدرنيته ذاتا شهريست و جيگرت رو بخورم

    + سیدرضا 
    بسم الله. سلام آقا محسن. من هم خوشحال مي شم ببينمتان. اندر احوالات شما شنيده ام، بيش و کمي.
    + ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 
    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    هوالمستعان،

    مرگ ،بر آرزو ميخندد.

    اولا زندگي درسته نه زنده گي به غير اين كه منظورت چيزه ديگه بوده!

    دوما قشنگ بود ودرود بر مرده پرستان.درود بر كساني كه ميدانند ديگران و حتي خودشان روزي نيستند پس با تمام وجود ((زنده))گي مي كنند

    ثالثا به وبلاگ ما هم سر بزن

    رابعا خداحافظ

    خامسا يادم رفت نقطه بگذارم.

    + محمد 
    سلام محسن جون. خوبي؟ انشاءالله هميشه زنده باشي. يه جمله اومدم بگم ديدم به مد الان نمي خوره. علي الحساب طلبت حضوري تقديم ميکنم. راستي مصيبت وارده را به بازماندگان تسليت مي گوييم. راستي من نمي خوام پيام خصوصي ارسال بشه. ولي اين گزينه هه برداشته نمي شه. چرا؟
    از اين هم جلوتر برويم مي بينيم که مرده ها و زنده ها هم براي ما گذرا هستند.فرض کن پدري بميرد.يک سال جدي عزاداري.سال دوم بغض در هنگام يادآوري خاطراتش.سال سوم فقط در سالگرد ؛گريه .سال چهارم ...پنجم...الي آخر. حالا يک چيز ديگر فرض کن نه جسم رفقايت که روح و ابديت آنها را در آغوش گرفته اي.خب! تا کي اينجا مي ماني؟! لحظه اي ديگر اسم او را هم فراموش مي کني. باز از اين هم جلوتر مي رويم.خودت را در نظر بگير.چه آرزو هايي داشتي؟چه مي خواستي؟دربارۀ خودت آينده ات و... چه مي انديشيدي؟ حتي الان آنها را هم يادت نمي آيند و بعضي هم در نظرت خنده دار مي آيد.نه فقط با پدر و مادر و رفقا و آشنايان ،ما با خودمان هم غريبه ايم. يعني با تساهل و تسامح به خودمان مي گوييم "خودمان". در يک کلام : خيلي تنهاييم برادر!