سفارش تبلیغ
صبا ویژن



محسن صفایی فرد - در این روزگار وانفسا...

   

قدرتمندان بی پروا؛ حق طلبان محافظه کار

 

«مشکل ما که در عین حال بزرگترین حُسن ماست این است که عصمت حزبی و عصمت حزب اللهی داریم که این عصمت دست و پایمان را بسته و نمی توانیم خلاف موازین قرآن کریم و گفتار ائمه معصومین رفتار کنیم... ولی دشمن ما الآن این عصمت را ندارد و به همین جهت هم ظاهراً موفق تر از ماست.

 یکی از مصیبت های عصر ما این است که «اشخاص» کم کم دارند جانشین ارزش ها می شوند. این خطرناک است. انقلاب ما انقلاب ارزش هاست.»

شهید مظلوم آیت الله بهشتی

 

مهم ترین و اساسی ترین دغدغه در جریان اخراج مسئول سابق بسیج دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه، نوعی دیکتاتوری و اختناق است که اکنون از مقدس ترین نهادهای اجتماعی؛ یعنی نهاد علم آموزی سر برآورده است آن هم توسط مسئولی در لباس مقدس روحانیت. هرچند این تنها دانشجویان نیستند که اسیر این چنبره گشته اند و اوضاع بر اساتید دلسوز و منتقدین دردمند نیز به همین گونه است.

اختناق، به معنای بستن دهان های آزاد از قدرت و بستن فضای تنفس همه جز فرصت طلبان و دست بوسان و چاکران، در هر زمانه و زمینه ای که باشد زیبنده نیست بلکه خود موجب تحریک و تحرک است. اما در دانشگاه و سنگرهای علم و آگاهی این واقعیت به مراتب غیر قابل تحمل تر و برانگیزاننده تر است.

رسم است که اصحاب قدرت، معمولاً ملاحظه مصلحت می کنند و زیردستان و مستضعفان به حکم آیه قرآن پروایی از فریاد زدن ندارند: لا یحب الله الجهر بالسوء الا من ظلم. حفظ میز و مناصب حکومتی، اهل ریاست را چنان شیفته خود می سازد که سازشکاری و مصلحت اندیشی بر هر تصمیم و اقدام مدیریتی سایه می اندازد و از دیگر سو حق طلبان و آرمانخواهان که دستشان از قدرت و ثروت خالی است همه ملاحظات و معادلات نام و ننگ را برکنار می بینند.

این چنین رسم و منطقی مبدأ تمام حرکت ها و خیزش های دادخواهانه تاریخ بوده و جلوه ای از نبرد حق و باطل در مبارزه رعیت مظلوم و حاکم ظالم همیشه پیدا بوده است. اما آیا ممکن است این منطق تاریخی، معکوس شود و حق طلبان مصلحت اندیش و قدرت طلبان، بی پروا شوند؟

پرونده اخراج مسئول سابق بسیج اگر چه در این سالها برای گوشها شاید عادی شده باشد و در مراتب کم و زیاد درباره دیگر فعالان مذهبی و انقلابی نیز سابقه داشته اما سکوت و بی خبری رسانه ای در این مورد شرایطی را فراهم آورده که تحلیل آن شاید در شکستن این فضا مؤثر باشد. در واقع با اینکه از روز اول ماجرا یعنی روزی که مسئول آموزش دانشکده، «متولی» را برای نشان دادن برگه انتخاب واحد و سفارش به هرچه زودتر پیدا کردن آن، احضار کرد تا همین امروز تقریباً هر روز یک حادثه مهم و خبرساز اتفاق افتاده است که هیچ وقت بازتابی در هیچ رسانه ای نیافته و هیچ فریادی را در اعتراض به این وضع به خود ندیده است. چرا؟ چرا نه بسیجیان دانشگاه علامه دهانی به فریاد نمی گشایند و نه هیچ رسانه خودی و غیر خودی که خبرهای قبلی این جریان را منعکس می ساخته سراغی نمی گیرند؟ از همه مهم تر چرا شخص «علی متولی» و یاران همراه او حرکتی نمی کنند. آیا مدیری که تا دیروز خواستار برکناری اش بودند برکنار شده است؟ یا پیگیری های دکتر زاکانی در مجلس مؤثر واقع شده و مسائل رفع شده است؟

با شواهد و قرائن موجود پاسخ به همه این سؤال ها منفی است و به اصطلاح آب هم از آب تکان نخورده است و اگرچه شریعتی به مجلس احضار شده اما به جز این اقدام نافرجام! هیچ اتفاق دیگری نیفتاده است. پس چرا همه در سکوت به سر می برند؟ آیا اخراج مزورانه یک دانشجو به جرم انتقاد مسئولانه آن هم با خدعه خالی کردن پرونده آموزشی اش از «برگ انتخاب واحد»، تاکنون در تاریخ حرکت های دانشجویی بعد از انقلاب سابقه داشته است؟ آیا به جز این مورد هیچ حرکت دانشجویی بوده است که ستاره دار یا بی ستاره چنین «هزینه»ای داده باشد و آن گاه سکوت کند؟ در این سالها که دانشگاه وضع محتضر سیاسی خود را گذراند آیا چنین تجربه ای موجود است؟ هرگز.

تقارن حادثه اخراج علی متولی (مسئول بسیج دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه) با ایام امتحانات آخر سال و نیز سالگرد هجدهم تیرماه 78، به خودی خود می توانست دار و دسته کمیته چی دانشگاه علامه را از ریسک صدور چنین حکم شنیعی باز دارد و به ملاحظه مصلحت، از چنین رفتار سرکوبگرانه ای جلوگیری کند. انتظار می رفت که همچون برخورد سال گذشته «کمیته مشترک ضد خرابکاری» علامه طباطبایی با پهلوان پنبه های انجمنی، که به نوعی مذاکره مسالمت آمیز و نهایتاً احکام پدرانه شریعتی برای آن مبارزان راه «آزادی آشوب و بلوا» خاتمه یافت، با این حرکت دانشجویان بسیجی نیز چنین شود. اما با صدور حکم اخراج مسئول سابق بسیج خواه ناخواه این نکته به ذهن متبادر می شود که انجمن غیر اسلامی و بی دین! با شریعتی مقدس و ملبس، هردو سر وته یک کرباس بوده و دعوایشان تنها بر سر لحاف ملاست و در واقع هر دو دشمن ایدئولوژیک اسلام انقلابی و تفکر بسیجی اند.

فرزندان آقای شریعتی، انجمنی هایی هستند که علی رغم همه هرج و مرج طلبی های آنارشیستی دیروز خود اکنون به راحتی و بی هیچ منعی تحصیلات عالیه خود را در همان دانشگاه انجام می دهند و با چنین موقعیتی پیوند باطنی آنارشیسم و نازیسم را به نمایش می گذارند. و در عوض کمیته چی دانشگاه علامه با بی تقوایی و بی پروایی بی نظیر، و با سر هم کردن حکم اخراج مسئول سابق بسیج مسبب محرومیت او از تحصیلات تکمیلی می شود.

با این همه، چرا بسیجی ها ساکت اند و از کمترین حرکتی که قادر به انعکاس ماوَقَع باشد پرهیز می کنند. کوچکترین اطلاع رسانی یا تجمع یا به هر نحو اعتراضی، دیده نمی شود. چرا؟ آیا شریعتی قادر به ترساندن آنها شده و جمع ایشان را پراکنده ساخته است؟

 پراکندگی جمعیت در حال رو به احتضار بسیج قابل رؤیت است اما نه از وقتی که چنین حکمی صادر شد، بلکه از مدتها پیش؛ وقتی که عَلَم نقد انقلابی و درون گفتمانی در سنگر بسیج بلند شد. وقتی چالش حق و مصلحت پیدا شد و «آرمانخواهی مصلحت اندیشانه» سر برآورد.      

پس سکوت امروز دانشجویان بسیجی دانشگاه را نباید همسنگ سکوت دائمی مرفهین مصلحت اندیشی دانست که تنها خاصیت شان از رفت و آمد در بسیج نوعی تمرین ریاست و قدرت است و معمولاً ممکن است در هر تشکیلاتی به اشتباه نفوذ کرده باشند. این غربت و سکوت اگرچه ممکن است با دادن هزینه های سنگین همراه باشد اما نه اکنون به شورش های یاغیانه منجر خواهد شد و نه به باج دادن و سازش با کدخدای دهکوره بی فرهنگ. حاشا که بسیجیان این انقلاب ترسی از اشخاص داشته باشند و یا پروایی از جانبازی در راه آرمانها. این بی فریادی راهی است موقت و ان شاءالله زودگذر که آرمانخواهان برای مراعات تقوا در این موقعیت زمانی برگزیده اند و به احترام انقلاب اسلامی تا عبور از این «موقعیت دشمن خواه» باید تحمل کنند. واضح است که «مصلحت اندیشی آرمانخواهانه» را هیچ سر و سرّی با «آرمانخواهی مصلحت اندیشانه» نیست. این، آتش زیر خاکستر است.



نویسنده » محسن صفایی فرد » ساعت 1:42 صبح روز شنبه 87 تیر 29

چند سال پیش حسن عباسی؛ معلم استراتژی های انقلابی در یک سخنرانی کتابی را معرفی کرد که برای بسیاری از مخاطبانش ناشناخته بود. «90 دقیقه عنتبه» روایتی از ماجرای گروگانگیری هواپیمایی بود که تعدادی از مسافرانش یهودی بودند و دولت اسراییل به همین دلیل وارد ماجرا شده بود. استاد نقل می کرد که پیرزنی یهودی در مصاحبه تلویزیونی با گروگانگیران گفته بود: با وجود چنین وضعی (اسارت ) از خودم می پرسم اسراییل به چه درد می خورد؟ و همین، کافی بود تا ارتش اسراییل به سرعت وارد عمل شود و تمام فرودگاه را با خاک یکسان کند.

انگیزه پرسیدن چنین سوالی به امید انجام چنان عملیاتی در عر صه آن گونه از مدیریت که هر سوال را آبستن یک « فتنه» می پندارد به کلی از دست رفته است. نه از این جهت که اینجا اسراییل تلقی شود یا ما به عنوان رعیت حکومت اسلامی، خدای نکرده «گروگان» آن؛ بلکه تنها از این جهت که به نظر می رسد « سه سال» برای طرح مداوم مطالبات دردمندانه اما خاموش و بی هیاهوی دانشجویی فرصتی کافی و بیشتر از کافی است برای انتظار عمل داشتن از مدیریت یک دانشگاه تا کمترین حرکتی از خود نشان بدهد.

راستی هیچ از خود پرسیده اید رفتن و آمدن، و عزل یا نصب مدیران چه خاصیتی دارد و به چه درد می خورد؟ پر واضح است که رفتن و آمدن مدیران میانی در کشور ما – خوب یا بد - تا حد زیادی دستخوش تغییرات کلان مدیریتی است. چنانکه دولت اصلاح طلب! مدیران همسو با خود را به کار گرفت، طبیعی است که دولت عدالتخواه هم بکوشد در راستای مسیر خود به تغییرات مدیریتی در سطوح مختلف دست زند. اما سوال اساسی این است که به راستی چقدر می توان مدیریت «دانشگاه علامه» را همسو با تغییراتی دانست که سه سال است در سطح کلان در ملکت ما رخ داده است؟ به طرز واضحی سوال این است که رفتن دکتر حبیبی به عنوان نماینده مدیریت اصلاح طلبی از دانشگاه، همزمان با روی کار آمدن دولت عدالتخواه، واقعاً موجب توقف کدام برنامه ها و روند ها شده است و کدام مسیرهای جدید یا برنامه های متفاوت با گذشته و یا حتی اقدامات موردی معطوف به رویکرد دولت جدید رخ داده است و چه ثمراتی داشته است؟ آشکار است که مدیریت دانشگاه نمی تواند در طول این سه سال حتی سه برنامه را نام ببرد که در مسیر همخوانی با مشی مدیریتی دولت نهم وحاصل آسیب شناسی های آن از وضع موجود باشد.

وقتی رفتن و آمدن مدیران حتی با تغییر رویکردهای کلان در دولت به دردی نخورد پس درست این است که کمی عمیق تر به این بی حاصلی مدیریتی بیندیشیم. منشأ آن کجاست و چگونه می توان با آن برخورد کرد و جلوی  ادامه آن را گرفت؟

واقعیت آن است که اگر خوب متفتن نحوه انتخاب رییس فعلی دانشگاه علامه طباطبایی شده باشیم باید بدانیم که منشأ انتخاب و مهم ترین دلیل انتصاب ایشان از سوی مقامات در آن اوضاع شروع به کار دولت جدید، « مصلحت اندیشی» و محافظه کاری بوده است به منظور حفظ شرایط موجود و پرهیز از هر نوع حرکت سیاسی، فرهنگی و علمی که برهم زننده نظم موجود باشد. منطقاً قابل پیش بینی است انتخاب مدیری که از همان ابتدا قدرت خود را آشکارا با تعبیر «کمیته چی » بودن به رخ موافقان و مخالفان می کشد چه تبعاتی می تواند داشته باشد. محافظه کاری قتلگاه انقلاب و هر نوع حرکت آرمانخواهانه است. نتیجه قهری و طبیعی انتخاب مدیری که حاضر است با انواع روش های مزورانه حقایق را پامال حفظ میز و ریاست خود کند و از نیروی انسانی، تنها به عنوان مهره هایی برای حفظ موقعیت اداری خود استفاده کند، رکود و مرگ تدریجی سازمان است. 

استفاده از مفاهیمی مثل وحدت حوزه و دانشگاه، انقلاب فرهنگی، دانشگاه اسلامی، مهندسی فرهنگی، جنبش نرم افزاری، نقشه علمی و... توسط مدیران بی برنامه و فاقد انگیزه ای همچون بعضی مدیران کنونی دانشگاه به لطیفه های مسخره ای می ماند که بیشتر به درد سرگرمی و بی دردی خودشان می خورد. مدیرانی که هم در گذشته و هم در حال حاضر از منتقدان دانشگاه بوده اند و به شیوه جالبی از گذشته تا به حال بزرگترین موفقیت شان نگه داشتن پست و جایگاه خود بوده است. این یکی از شیرین ترین فنون محافظه کاری است اما از این طرفه تر، شیرین کاری بعضی خواص منتقدان است که با گرفتن پست، نه تنها به سکوت بسنده کرده اند بلکه به دستبوسی مدیر همایونی نیز نائل می شوند. و همه اینها از برکات انتخاب مصلحت اندیشانه و مرام محافظه کارانه مدیریت دانشگاه است.

ترمیم کابینه و تغییرات مدیریتی در دولت نیز نشانه ای از این بی دقتی در انتخاب است که البته ممکن است بخشی از آن ناگزیر به نظر آید اما حقیقت آن است که اصولاً مادامی که نگاه مصلحت گرا به انتخاب ها و انفصال ها حاکم باشد امید هیچ حرکتی نباید داشت. بهترین و شایسته ترین مصلحت اندیشی ها در جا زدن است.

چه باید کرد؟ وقتی دانشگاه – بزرگترین دانشگاه علوم انسانی خاورمیانه پیشکش – از بی آرمانی و بی برنامگی مدیریتی چنان زمین گیر شده است که به راستی در آن نمی توان به درستی متوجه فرق دانشگاه با یک اداره روزمره شد آیا نباید به عمر خسته کننده مدیریت آن پایان داد؟ آیا مدیریت دانشگاه در شرایط فعلی کاری مهمتر از حضور و غیاب و کمیته گری هم انجام می دهد؟ راه گریز  یقیناً تنها در عزل و برکناری آن انتخاب غلط نیست، بلکه راه گریز، درست از کج کردن مسیر از مصلحت اندیشی به جاده حقیقت جویی و آرمانخواهی پیدا می شود.



نویسنده » محسن صفایی فرد » ساعت 11:40 عصر روز یکشنبه 87 خرداد 5

<      1   2   3   4   5   >>   >