• وبلاگ : در اين روزگار وانفسا...
  • يادداشت : من خودم را مي خواهم!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    من با جستجوي يک مطلب به اينجا آمدم و در همان مطلب ديدم که صاحب اين قلم فردي انتخابگر، داراي انديشه و اديب است. و ديگر مطالب را آمدم که بخوانم که ديدم چندين با کمال تاسف چندين سال است مطلبي نوشته نشده. نمي دانم اصلا اين منظر را مي خوانيد يا نه ولي اميدوارم دوباره شروع کنيد. حتما بنويسيد. من هم آدرس اينجا را يادداشت مي کنم تا هر از چندگاهي باز کنم به اميد آغازي دوباره

    سلام

    قشنگ مينويسي

    من نميدونم چي بايد بگم

    + سيد علي 

    باسمه تعالي

    سلام محسن جان !

    براي اينكه بدوني، هميشه وبلاگت رو نگاه مي كنم حالا دير يا زود داره اما سوخت و سوز نداره . گاهي 5 مطلب يكي ، گاهي 10مطلب يكي و بيشتر!! حالا با اين حساب بايد فكر كني يك بار بيشتر به وبلاگت سر نزده ام ولي تضمين مي كنم اوضاع آنقدر ها هم خراب نيست و مي توني مرا جزو آن دسته، گروه يا طبقه اي دسته بندي، گروه بندي يا طبقه بندي كني كه با اختيار آمده اند چون هر بار كه آمده ام چندان تحت تأثير التماس هاي تو نبوده ام، اگر چه اظهار نظر اين بارم اينچنين باشد.اتفاقاً موقعي ياد وبلاگت مي افتم كه تماس تلفني مان كم شده باشد و بخواهم بدانم چيزي از نظريه پردازي هاي 2 ساعته حضرتعالي در پشت گوشي تلفن را از دست نداده ام. درهر صورت خوانده ام آنچه تو نوشته اي را، كه، در، با، براي، از، به، ... ( اين حروف را معلم دبيرستانمان به زور هرچيزي كه فكر كني به ما حفظاند. براي همين تا يكي را مي گويم بقيه بصورت كاملاً شرطي شده در ذهنم رديف مي شوند).

    در مورد مطلب آخر بايد بگويم كه اصلاً دل چسب نيست يعني انگار كه در اين نوشته غير از بخش انتهايي اتفاقاًً خودت نبوده اي و كمي هم بازي در آورده اي، آن هم با كلمات. به همين دليل هم نثر بسيار اعصاب له كني دارد. نمي دانم چه دليلي دارد كه مطالب گذشته دلنشين تر بوده است و اين يكي.... كمي هم گنگ است واقعاً نمي فهمم چه گفته اي. يعني تو تا به حال در قيصر به قاف پيوست،اين جبهه نيرو ندارد، مكتب ملكوتي جمع، مولا ويلا نداشت و ندارد ،سخني با پاسداران اصول تغيير ناپذير ،حلقه مفقوده آرمانخواهي، و، و اين روزگار، خودت نبوده اي؟ كه به مخاطبانت تاخته اي كه بگذاريد من خودم باشم؟ يا در نوشتن آن ها خودت نبوده اي و در موقع نوشتن به خود زحمت داده اي كه فلاني از اين خوشش آيد؟كه در هر دو مورد من تعجب مي كنم . يا اينكه اصلاً مي خواهي از اجبار ها و الزام هاي زمانه خلاص شوي و خودت انتخاب كني يا كاري ، كه انتخاب شوي؟ اما در اين صورت هم كاري جز تعجب از من بر نمي آيد. البته اضافه جسارت مي شود! در محضر شما كه نبايد نظريه ول كرد ! شما خودتان ... ! ولي شما بايد بگويي چطور كامپيوتر و اينترنت و دانشگاه و كارشناسي ارشد كه 3 ماه است زمين گيرت كرده است و بد جور هم مي خواهيش را نمي خواهي؟ تو مجبوري كه بخواهي و اين را نگفته اي كه فقط مي تواني خودت بخواهي كه چطور بخواهي و الا كه نمي تواني كه نخواهي.شايد مثل ديگران نخواهي ولي بالاخره كه بايد بخواهي....

    اما در مورد وبلاگ تو يك نظر خيلي جدي دارم و متعاقب آن هم پيشنهادي؛

    بي تعارف مي گويم كه بچه هاي بسيجي كه خيلي حرف برايشان داريم و هميشه به دنبال اين بوده ايم كه مطالب شسته و رفته اي داشته باشيم كه لُب حرف ها را تحويلشان بدهد و براي همين هميشه 22 سوره در دست، بوده ايم و از هر كدام يك مطلب!مي توانند مخاطبان مهم وبلاگ حضرتعالي باشند حتي بصورت خيالي. آن وقت بعد از مدتي انباري خواهيم داشت از حرف هايي كه كوتاه و مختصر همه چيز را گفته اند و بعد، اين مطالب را روي دست، به اين طرف و آن طرف بدويم.يا توصيه كنيم كه اين وبلاگ را بخوانند. از اين جهت پيشنهاد مي كنم مخاطبان و آينده وبلاگ را در نظر داشته باشي و بعد ادامه دهي همان طور كه تا به حال بوده است.

    مطلب «جنگي كه بود،جنگي كه هست» را هم بگذاري خيلي خوب است.

    پاسخ

    سلام آقا علي. خيلي بنده نوازي کرديد و نظر داديد! کاش بقيه هم ياد بگيرن مث شما نظر بدن. لذت برديم از يادداشت تان، ولي اولاً هر چه من هستم همين هايم بدون ذره اي بازي در آوردن اون هم با چه؟ با کلمات ! دويماً اينجا انبار نيست! نخند جدي مي گم.

    سلام

    آپ كرديم.تشريف بيارين.

    سلام

    من اپ شدم.با موضوع نامه ايي به شهدا

    + حسين 

    سلام محسن جان

    كليد واژه ي جواب سوالهات اينه :

    الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه

    يا حق

    بسم الله
    سلام آقا محسن.
    "چه"را انتخاب شدن به نظرم همت مي خواهد.
    "چه" را انتخاب کردن تشخيص مسئوليت و چه را انتخاب شدن راه رفتن مي خواهد.
    در دامنه شناختي موجودات به نسبت تناسب آنها با حق است که هم انتخاب کردن و هم شدن شان معنا پيدا مي کند.
    حق مطلب فهميدن و فهماندن آنست و جاري کردنش در مجاري شنفتن آن. آنها که عاملند به دانسته و چشم انتظار نا دانسته ها.
    نوشتن حقيست برگردن اهل قلم...

    + من تو 
    ا
    + علي 
    محسن جون منظورت رو از اين حرفا نفهميدم.......
    + رزمنده 
    انصافآ از بين وبلاگ هاي جبهه انقلاب فرهنگي حرف هاي خواندني تري اينجا پيدا كرديم كه واقعآ جاي تأمل داره منتظر مطالب بعدي هستيم (فوري فوتي)
    باران ،باران ،دوباره باران باران/باران باران ستاره باران ،باران اي کاش تمام شعر ها حرف تو بود : /باران باران ،بهار ،باران باران